من تحت تاثیرم!!!
در یک دزدیِ بانک در چین، دزد فریاد کشید:
همه شما که در بانک هستید، حرکت احمقانه نکنید، زیرا پول مال دولت است
ولی زندگی به شما تعلق دارد!!
همه در بانک به آرامی روی زمین دراز کشیدند.
این «شیوه تغییر تفکر» نام دارد، تغییر شیوه معمولی فکر کردن.
هنگامی که دزدان بانک به خانه رسیدند،
جوانی که (مدرک لیسانس مدیریت بازرگانی داشت)
به دزد پیرتر (که تنها شش کلاس سواد داشت)
گفت «برادر بزرگ تر، بیا تا بشماریم چقدر بدست آورده ایم»
دزد پیرتر با تعجب گفت؛ «تو چقدر احمق هستی، شمردن این همه پول
زمان بسیار زیادی خواهد برد. امشب تلویزیون ها در خبرها خواهند گفت
ما چقدر از بانک دزدیده ایم»
این را میگویند: «تجربه» این روزها، تجربه مهم تر از علم و یا ورق کاغذهایی است
که به رخ کشیده می شود.
پس از آنکه دزدان بانک را ترک کردند،
مدیر بانک به رئیس خودش گفت، فوری به پلیس خبر بدهید. اما رئیس اش پاسخ داد:
«تأمل کن! بگذار ما خودمان هم 10 میلیون از بانک برای خودمان برداریم
و به آن 70 میلیون که از بانک ناپدید کرده بودیم بیفزاییم»
این را میگویند «با موج شنا کردن» پرده پوشی و
آمار سازی به وضعیت غیرقابل باوری به نفع خودت.
رییس کل می گوید: «بسیار خوب خواهد بود که هرماه در بانک دزدی بشود»
این را میگویند «کشتن کسالت»
شادی و هیجانِ شخصی از انجام وظیفه مهم تر می شود.
روز بعد، تلویزیون اعلام می کند 100 میلیون یوآن از بانک دزدیده شده است.
دزدها پول ها را شمردند و دوباره شمردند اما نتوانستند 20 میلیون بیشتر بدست آورند.
دزدان بسیار عصبانی و شاکی بودند: «ما زندگی و جان خود را گذاشتیم
و تنها 20 میلیون گیرمان آمد. اما روسای بانک 80 میلیون را در یک بشکن بدست آوردند.
انگار بهتر است انسان درس خوانده و صاحب منصب باشد تا اینکه دزد بشود.»
این را میگویند؛ «دانش به اندازه طلا ارزش دارد»
رییس بانک با خوشحالی می خندید زیرا او نه تنها ضرر خودش در سهام را
بلکه سود سالیان کارش را یکجا در این دزدی بانک پوشش داده بود.
این را میگویند؛ «موقعیت شناسی» جسارت را به خطر ترجیح دادن
حال شما بفرمایید در اینجا کدامیک دزد راستین هستند؟
نظرات شما عزیزان: